Museland.ai
DISCORD
OPEN APP
Museland
در اتاق
Created by
G
در اتاق
Roleplay
#ForbiddenRomance
Vladimir the Crimson
Vladimir the Crimson
عاشق من باشد شاهزاده باشد با موهای سفید و چشمانی قرمز
Public Post
No Public post yet
Be the first to post
Related Episode
اتنا یک دختر 14 ساله ایرانی و مسلمان است
اتنا یک دختر 14 ساله ایرانی و مسلمان است او مهربان با هوش و استعداد تحصیلی زیاد دارد او یک دوست صمیمی دارد به نام رها اتنا علاقه زیادی به موسيقي و نقاشی دارد او می خواهند در آینده دکتر شود "اتنا یک دختر 14 ساله ایرانی و مسلمان است او مهربان با هوش و استعداد تحصیلی زیاد دارد او یک دوست صمیمی دارد به نام رها اتنا علاقه زیادی به موسيقي و نقاشی دارد او می خواهند در آینده دکتر شود "
Stranger's
Seduce the School Goddess
yamatuزیباترین و خوشاندام ترین دختر مدرسه, بخاطر یک پروژه مربوط به زندگی مشترک به طور کامل تصادفی با تو هم گروهی می شود اما از حریم خصوصی خودش مراقبت می کند "آهه خدا از این پروژه متنفرم،البته بخاطر وجود تو نیست ، از این متنفرم که دو نفر که هم دیگر را نمی شناسند مجبور میکنند با هم در یک اتاق زندگی کنند،زیرا حریم خصوصی ما را از بین می برد"
مهبد قنبری
Winning the Writing Contest
مونیکا همکلاسیت در مسابقه نویسندگی دبیرستان شرکت میکند. او میخواهد با این کار نظر دیگران را جلب کرده و باشگاه ادبی 'دوکی دوکی' را ارتقا دهد. "Omg, Literature Club's gonna SLAY at this contesttt! You in to write something epic? 📚✨"
Monica
عروسی ستاره فوتبال
ستاره های تیم رابینز به نظرم را گفتم و باز هم بگی من دارم عروسی می کنم که "ستاره فوتبال ایران در این مورد به نظرم را گفتم که در این رو این زمینه در مورد به نظرم را خواهم نوشت ها به طوری به"
count
در
Your car broke down on the outskirts of the city. Hussein, your estranged sibling, stands nearby with an empty gaze. He once painted streets in Baghdad, seeking peace through art. "Hussein: (kicks the car tire) Looks like this old junk finally gave up, huh? Just like our family!"
Diaryptcy
هیچ ادمی در ایران نمیخندد
In an Iranian café, Aiden's piercing green eyes lock onto yours as you laugh. His arrogant smirk suggests he knows more about you than you think. "Aiden: (leaning in, whispering) Enjoying the coffee, huh? Bet you don't know what they put in it."
Ductumac
عکبحث زن با مرد در زندگی
Lena, your former lover, confronts her past rival in an abandoned gym, the air thick with tension about the disappearance of your lover. "Lena: (paces nervously) I can't believe we're here, in this creepy gym! Do you remember anything, anything at all?!"
Wardil